نوشته شده توسط : ادبیات پارسی

اشعار یونانی در دیوان کبیر مولوی

نویسندگان
1 محمّدیوسف نیّری؛ 2 شیرین رزمجو بختیاری؛ 2 الهام خلیلی جهرمی
1استاد گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه شیراز
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه شیراز
چکیده
یکی از مباحث بحث‌برانگیز در دیوان کبیر مولوی، وجود اشعاری به زبان ترکی و یونانی است، که در ادامه، اشعار یونانی را بررسی خواهیم کرد. در زمینة اشعار یونانی، تحقیقاتی انجام شده‌، امّا این پژوهش‌ها بسیار کمتر از تحقیق‌هایی است که بر ملمّعات ترکی انجام گرفته‌است. یکی از روش‌هایی که محک مناسبی برای بررسی این غزل‌هاست، نسخه‌شناسی این اشعار است. در این پژوهش، پس از بررسی پیشینة تحقیق، بسامد اشعار یونانی در کلّ دیوان و نسخه‌شناسی ابیات را بیان کرده‌ایم و در اثنای توضیحات، در پاره‌ای موارد، به نقد پژوهش‌هایی پرداخته‌ایم که پیش‌تر در این زمینه انجام گرفته است.
کلیدواژگان
مولوی؛ دیوان کبیر؛ اشعار یونانی؛ نسخه‌شناسی
اصل مقاله

در این پژوهش، نویسندگان ضمن بیان میزان نفوذ زبان یونانی در محیط زندگی مولوی، دربارة اشعار یونانی او ‌تحقیق کرده‌اند. در این راه، آرای مولوی‌پژوهان بررسی و مباحث نسخه‌شناسی و سبک‌شناسی و معناشناسی این ‌اشعار تبیین شده است.

تاجایی‌که نگارندگان اطّلاع دارند، نخستین کسی که دربارة الفاظ و ترکیبات یونانی اشعار مولانا تحقیق کرده، عبدالباقی گولپینارلی است. وی برای ثبت معانی این ترکیب‌ها، در دانشگاه استانبول به بخش زبان و ادبیّات یونانی می‌رود، امّا جواب قانع‌کننده‌ای دربارة این اشعار به دست نمی‌آورد. پس از آن با آقای میرمیراوغلی، وکیل عدلیه، آشنا می‌شود که تحقیقاتی در تصوّف دارد و دربارة طریقت‌های اسلامی کتاب ارزنده‌ای به نام دراویش به یونانی نوشته است. میرمیراوغلی ـ که به سبک زبان یونانی رایج در آناتولی وقوف داشته است ـ به استثنای یکی دو کلمه، ترجمة ترکی بقیّة اشعار یونانی را در اختیار گولپینارلی می‌گذارد. (گولپینارلی، 1375: 416 و 417).

فرانکلین دین لوئیس در کتاب مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب، گذرا به مسئلة یونانی‌دانی مولوی اشاره کرده است.

یحیی ماهیار نوّابی نیز در مقالة «غزلی از مولانا با قافیة یونانی» پس از ستودن دیوان مصحَّح استاد فروزانفر دربارة محیط زندگی مولانا و ارتباط آن با زبان یونانی بحث می‌کند. وی مدّت‌ها به دنبال اشعار یونانی سلطان ولد بوده است. پس از با پیگیری بسیار و راهنمایی استاد تورخان گنجوی، استاد زبان‌های فارسی و ترکی مدرسة زبان‌های شرقی، به مقاله‌آی دست می‌یابد که این ابیات را گردآوری کرده است. این مقاله را دو نفر به نام‌های پ. بورگیر (P.Bourguiere) و ر. مانتران (R. Mantran) نوشته‌‌اند و در آن از سه تن دیگر ـ که پیش از آنها در این باره پژوهش کرده‌اند ـ یاد شده است (ماهیار نوّابی، 1369: 686).

پیش از آنکه توفیق سبحانی کتاب مولانا جلال‌الدّین را ترجمه کند، آقای اصغر دلبری‌پور، در مقالة «ملمّعات یونانی ـ فارسی مولانا»، توضیح گولپینارلی را دربارة ملمّعات یونانی به فارسی برگردانده است.

در مقالة «پژوهشی تطبیقی در وجوه مشترک فرهنگ و ادبیّات فارسی و یونانی» نیز به تأثیر متقابل زبان و فرهنگ ایرانی و یونانی بر یکدیگر اشاره شده و مثال‌هایی برای تأیید این معنی از دیوان کبیر آمده است (رادفر، 1387: 87-104).

1. زبان یونانی در آسیای صغیر

محمّدامین ریاحی در کتاب نفوذ زبان فارسی در قلمرو عثمانی دربارة محلّ زندگی مولانا جلال‌الدّین ـ یعنی آسیای صغیر ـ می‌گوید:

«در آسیای صغیر چندین قرن، زبان فارسی، زبان رسمی منحصر به فرد مملکت بود. طبقة مبرز بدان سخن می‌گفتند و شعر می‌سرودند و کتاب می‌نوشتند. نامه‌نویسی به فارسی بود، وعظ و تدریس به فارسی بود؛ در آن مدّت علاوه بر کتاب‌هایی که در محلّ تألیف شده، هزاران نسخه‌ از دیگر متون فارسی را در آن دیار استنساخ کرده‌اند که همة اسناد، گویای نفوذ زبان فارسی در آن سرزمین است» (ریاحی، 1350: 6 و 7).

همان‌طور که در پیشینة پژوهش اشاره شد، گولپینارلی، نخستین کسی است که دربارة یونانی‌دانی مولوی و محیط زندگی او بحث کرده است. وی عقیدة خود را در باب یونانی‌دانی مولوی این‌گونه بیان می‌کند:

«زبان یونانی که در اشعار مولانا به کار رفته، زبان متداول مردم قونیّة در قرن هفتم هجری است و تمام خصوصیّات زبان یونانی امروز را که در آناتولی رایج است، داراست. این قدر هست که مولانا با آنکه تمام دقایق زبان فارسی و ادبیّات ایران را می‌دانست، امّا هم در مثنوی و هم در دیوان کبیر، زبان عامیانه را به کار برده و به زبان تداول عامّ سخن گفته است. تنها در دیباچه‌هاست که نشان داده است که استادترین نویسندة فارسی ادبی و کلاسیک است. زبان عربی مستعمل در ملمّعات یونانی هم مانند عربی به‌کاررفته در دیگر اشعار مولانا، عربی عامیانه است، درحالی‌که مولانا زبان عربی را با تمام ظرایف آن می‌دانست؛ لذا به گمان ما مولانا زبان یونانی را هم تا حدّی می‌دانسته است که قادر باشد آثار فلاسفه و اشعار شاعران کهن یونانی را در متون اصلی آنها بخواند... مولانا برای مردم و به زبان مردم و به لهجة مردم سخن گفته است... مولانا دوستانی از راهبان مسیحی داشت حتّی با راهب «دیر افلاطون» در نزدیکی قونیّه، دوستی داشت و بعضی شب‌ها به زیارت او می‌رفت. نمی‌توان دانست که مولانا با این راهب عارف دربارة چه مسائلی بحث می‌کرد و دربارة آثار و افکار افلاطون بین آن دو چه مناظراتی درمی‌گرفت؟ خلاصة اشعار یونانی مولانا، علاقة وی به مسیحیان و راهبان مسیحی را نیز نشان می‌دهد» (گولپینارلی، 1375: 416 و 417).

فرانکلین دین لوئیس این مسئله را قبول دارد که مولانا در اشعار خود از زبان عامیانه استفاده کرده است، امّا استنتاج گولپینارلی را دربارة وقوف مولوی به زبان یونانی نمی‌پذیرد:

«گولپینارلی می‌گوید که مولانا با آنکه دقایق زبان کهن ادب فارسی و عربی را می‌دانسته، نوعاً در اشعار خود زبان عامیانه را به کار برده است. وی ناگهان از این سخن به استنتاجی بی‌ارتباط می‌پردازد و می‌نویسد که استفادة مولانا از زبان عامیانة یونانی در شعرهای خود نیز مانع از امکان وقوف او بر زبان یونانی در حدّی که قادر باشد آثار فلاسفه ‌و اشعار شاعران کهن یونانی را در متون اصلی آنها بخواند، نمی‌شود و شاید مثلاً با راهب مسیحی ساکن دیر افلاطون واقع در نزدیکی قونیّه، دربارة اندیشه‌ها و آثار افلاطون هم بحث و مناظره می‌کرده است» (لوئیس، 1385: 417).

در بررسی این دو دیدگاه، ابتدا باید دید که آیا «دیر افلاطون» وجود خارجی و تاریخی داشته است یا نه؟ و آیا در تذکره‌ها به رفت و آمد مولانا بدانجا اشاره‌ای شده است یا خیر؟ در مناقب العارفین افلاکی در سه موضع نام «دیر افلاطون» آمده است. دو بار در فصل سوم و در شرح مناقب مولانا (افلاکی، 1385، ج 1: 294 و 551) و یک بار در فصل هشتم و در شرح مناقب امیرعارف چلبی (همان، ج 2: 904) درمورد اوّل، حکایتی از زبان سرور راهبان دیر افلاطون دربارة یکی از کرامات مولانا نقل می‌کند (همان، ج 1: 294) که در آن هیچ‌گونه برخورد و گفتگویی میان مولانا و راهب دیر افلاطون رخ نمی‌دهد. در حکایت دوم، داستانی دربارة دیدار یک حکیم راهب در دیر افلاطون و مولانا و حُسن اعتقاد او دربارة مولوی نقل می‌کند که:

«روزی اصحاب کرام از سبب اعتقاد او پرسیدند که تو مولانا را چون دیدی و چگونه دانستی؟ گفت: شما او را چه دانید که او که بود؟ من از او کرامات بی‌حدّ و معجزات‌ بسیار دیده‌ام و بندة مخلص گشته، و سیر انبیای ماضی را در انجیل و صحف ایشان خوانده بودم؛ همه را در ذات مبارک او مشاهده کرده‌ام و به حقّیّت او ایمان آورده» (همان: 551).

سپس شروع می‌کند به نقل دیدار خود و مولانا که روزی مولوی پس از چلّه‌نشینی به دیر افلاطون آمده است و حکیم راهب دربارة معنی آیة 71 سورة مریم از او سؤال می‌کند: «وَ إن منکم الّا واردُها»؛ یعنی «چون به اتّفاق همه را ورود بر آتش خواهد بودن، پس دین اسلام را بر دین ما چه ترجیح است؟ و این چون خواهد بودن؟» (همان: 552). مولانا بدون اینکه چیزی بگوید به سوی شهر روانه می‌شود و راهب نیز همراه او می‌رود. به فُرن1 افروختة خبّازی می‌رسند. مولانا پیلَوَن2 راهب را می‌گیرد و در میان فَرَجی3 خود می‌پیچد و در آن فرن افروخته می‌اندازد. خبّاز، فرجی مبارک را پاک و پاکیزه بیرون می‌آورد و به خداوندگار می‌پوشاند، امّا پیلون راهب سوخته و نابود می‌شود. مولانا می‌فرماید: «ما چنان درآییم و شما چنین درآیید» (همان).

ذکر این حکایات در مناقب العارفین، وجود «دیر افلاطون» و گفت‌و‌گوی مولوی با راهبان مسیحی را تأیید می‌کند. هرچند کیفیّت این‌گونه برخوردها هنوز کاملاً شفّاف نیست.

محمّدرضا شفیعی کدکنی در شرح یکی از غزل‌های مولانا با مطلع «صورتگر نقّاشم، هر لحظه بتی سازم» دربارة محیط فرهنگی حیات مولانا می‌گوید:

«ازآنجاکه محیط فرهنگی حیات مولانا با بعضی از عناصر اندیشة یونانی آمیخته بوده است، دور نمی‌نماید که در این تصویر، و تصویرهای مشابه آن ـ که در غزلیّات شمس مکرّر دیده می‌شود ـ مولانا متأثّر باشد از اسطورة پوگمالیون (پیگمالیون Pigmalion) یونانی که آدمی عاشق مجسّمه‌ای شود که خود ساخته است»4 (مولوی، 1387، ج 2: 760).

یحیی ماهیار نوّابی در مقالة «غزلی از مولانا با قافیة یونانی» ـ که پیش از این بدان اشاره شد ـ دربارة محیط زندگی مولانا می‌گوید:

«روزگاری که مولانا و پسرش، سلطان ولد، در کشور روم (آناتولی) می‌زیستند، زبان ادبی و درباری آن دیار زبان فارسی، زبان مهاجمان سلجوقی، ترکی و زبان مردم بومی، گویشی یونانی بوده است، که تا آغاز سدة بیستم، هنوز در بعضی جاها رواج داشته است؛ بنابراین طبیعی است اگر واژه‌هایی از این دو زبان اخیر ـ یعنی ترکی و یونانی ـ در دیوان آنها یافت می‌شود» (ماهیار نوّابی، 1369: 686).

نوّابی به واسطة دوست دانشمندش، زرّین‌کوب، با اشعار یونانی سلطان ولد آشنا می‌شود و به او یادآوری می‌کند که سلطان ولد هم اشعاری به یونانی دارد که در دیوان چاپ‌شدة او در تهران نیامده است، ولی یکی از دانشمندان اروپایی دربارة آن مقاله‌ای نوشته است (همان) که در پیشینة تحقیق به آنها اشاره شد.

یکی از محک‌های مناسب برای بررسی غزل‌های یونانی مولانا، نسخه‌شناسی این غزل‌هاست، که در ادامه، اشعار یونانی مولانا از این دیدگاه بررسی شده است.

2. بسامد ابیات و ترکیبات یونانی

نکتة مهمّ دربارة بسامد اشعار یونانی در دیوان کبیر اینکه هیچ غزل کاملاً یونانی در آن دیده نمی‌شود. البتّه غزل‌هایی در دیوان هست که در آن کلمات و ترکیبات یا ابیات یونانی وجود دارد. تعداد ملمّعات یونانی در دیوان کبیر چهارده غزل است. از این تعداد، غزل‌هایی دیده می‌شود که کلمات و یا ابیات یونانی در آنها به طور پراکنده وجود دارد و غزل‌هایی هم دیده می‌شود که تمام ابیات آن، ردیف و یا قافیة یونانی دارند. در جدول شمارة یک، غزل‌هایی را که ترکیبات یونانی در آنها به کار رفته است، براساس دیوان مصحَّح فروزانفر تنظیم کرده‌ایم.

ردیف

شماره

عبارات یونانی

معنی عبارات

1

1432

افندی کالی میراسوذ لزمونو تا کالاسو/ اذی نازس کنا خارس که تا من محتشم باشم

ای سرور من تو بخت‌یاری، فقط با خوشی‌ها زندگی کن و شاد باش تا من هم محتشم باشم.

2

2121

افندس مسین کاغا یومیندن/ کابیکینونین کالی زویمسن

سرورم! دوستت دارم؛ از این رو، حیات ما بهتر و زیباتر می‌شود.

یتی بیرسس یتی قومسس/ بیمی تی پاتیس بیمی تی خسس

چرا بازگشتی؟ چرا چنگ را به صدا درآوردی؟ بگو چرا در پیچ و تابی؟ چه کم داری؟

3

2121،

3202

ایلا کالیمو ایلا شاهیمو/ خاراذی دیدش ذتمش انیمو

بیا گل من، بیا پادشاه من، اگر نشئه‌ای نمی‌دهی، باری نفسی بخش و رایحه‌ای نثار کن.

یوذ پسه بنی پوپونی لالی/ میذن چاکوسش کالی تویالی

هر کس تشنه شود آب می‌خورد، هرکس بیمار باشد می‌نالد؛ امّا عزیز من زنهار که قدح را نشکنی.

4

2264

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو/ نیپو سر کینیکا چونم من و چونی تو

ای سرور احسانگر و ماه‌روی من! کجایی؟ تو را می‌جویم که بپرسم من چگونه‌ام و تو چگونه‌ای.

افندی اوتی تیلس ثیلو که براکالو

سرورم! هرچه تو بخواهی، من نیز همان را می‌خواهم و انجام آن را امید دارم.

قویثز می کناکیمو سیمیر ابرالال

خدایا یاری‌ام کن که این سخنان پراکنده را به گوش او برسانم.

پویسی چلبی پویسی ای پوسه اغا پوسی

ای بزرگ! دوستت دارم، دوستت دارم، تو کجایی؟

5

2608

افند کلیمیرا

افندی عزیز!

6

2682

تتیپایش افندی این چه کردی/ تتیپا ثا تتیپا ای افندی

گفتم: افندی! این چه کاری بود؟ فقط این را گفتم: ای افندی!

7

3033

افندی (ردیف)

افندی!

8

2542

اغا پوسی

دوستت دارم.

بیار ای اشک و بر وی زن بگو ایلا اغا پوسی

ایلا: بیا.

به گویایی افیغومی به ناگویا اغا پوسی

وقتی حرف می‌زنم تو را وصف می‌کنم؛ اگر خاموشم دوستت دارم.

9

3109

کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی

ای افندی! چلبی! خوش آمدی بیا بالا.

کالویروس

کشیش.

ارتمی آغاپسو، کایکا پرا ترا

برای دوست داشتن تو آمدم؛ لایق تو نیستم، امّا در عشق تو افتادم و سوختم.

کالی میرا لییری، پوستن کالاستن

صبح به خیر؛ صبح روزی که به هیچ‌وجه پیش نمی‌رود.

اشکلفیس چلپی، انپا پیسوایلادو

چلبی! خسته‌ام نکن، پیش من بیا، داخل شو.

10

3191

کالی تیشی آینوسوای افندی چلبی

چلبی! افندی! خوش آمدی بیا بالا.

کالویروس

کشیش

ارتمی اغاپسوذی کایکا پرا ترا

برای دوست داشتن تو آمدم، لایق نیستم، امّا باز به عشق افتادم و سوختم.

کالی میراسس نزیتن بوستن کالاستن

صبح به خیر! روزی که به نحوی پیش نمی‌رود.

اسکلفیس چلبی انبا اپیسو ایله ذو

چلبی! خسته‌ام نکن. پیشم بیا به درون درآ.

 

11

1455

آفندی کلیتیشی کالیسو کیتیشی/ شیلیسو نسندیشی

افندی! تو چه مبارک‌قدمی. اگر جمال تو را همه داشته باشند همه از لبان تو ببوسند.

افندی مناخوسی بویسی کلیمو بویسی/ تینما خو نتیلوسی

شب‌ها تو را یاد می‌کنم و قصّه‌های تو را مدام تکرار می‌کنم ای دریاصفت!

12

3197

ایم هو کی (ردیف غزل است. در مصراع اوّل هم آمده است.)

کجایی؟

13

2662

ایم هو کی

کجایی؟

14

1207

نستکوس (قافیة این غزل، کلمات یونانی است.)

روزه‌دار

آنموس

باد

اثربوس

انسان

انگلوس

فرشته

واسیلیوس

شاه

کالویروس

کشیش

سراکنوس

نامی است که یونیان و رومیان به عرب‌های چادرنشین «بادیة الشّام» و کویرهای آن سامان ـ که به مرزهای امپراتوری روم شرقی حمله می‌کردند ـ داده بودند.

جدول شمارة 1. ابیات و ترکیبات یونانی دیوان کبیر طبق ترجمة توفیق سبحانی

چنان‌که ملاحظه می‌شود، بسامد کلماتی چون «افند»، «افندی»، «کالویروس»، «آغا پوسی»، «کالی»، «ایم هو کی» قابل توجّه و مکرّر است.

3. بررسی نسخه‌شناسی غزل‌ها

3-1. بررسی اصحّ نسخ غزلیّات شمس

در پژوهش‌هایی که پیش از این دربارة ابیات یونانی دیوان کبیر انجام شده، استناد نویسندگان به دیوان مصحَّح استاد فروزانفر بوده است، امّا با توجّه به پژوهش‌های اخیر، تصحیح دوبارة دیوان شمس ضروری می‌نماید5؛ بنابراین نمی‌توان پیش از بررسی همه‌جانبة اشعار دیوان کبیر، درمورد ابیات یونانی نظر قطعی داد. همچنین نسخة کاملاً معتبر و مادری از دیوان شمس در دست نیست و با توجّه به شیوة سرایش دیوان شمس ـ که بیشتر بداهه بوده است و «کاتبان اسرار» به جمع‌آوری آن می‌پرداخته‌اند ـ آشفتگی غزل‌های موجود در نسخ دیوان عجیب نیست. در پژوهش‌هایی از این نوع، توقّع رسیدن به یک نتیجة کاملاً قطعی و مسلّم باطل است؛ بنابراین فقط به تبیین و توصیف آنچه در دست است، می‌پردازیم.

محمّدرضا شفیعی کدکنی در مقدّمة غزلیّات شمس، ذیل عنوان «شعرهای ترکی و یونانی در دیوان کبیر» می‌گوید:

«در دیوان کبیر، مقداری غزل به زبان ترکی و چند غزل نیز به زبان یونانی دیده می‌شود. برای تحقیق در انتساب این شعرها به مولانا باید تکلیف مسائل نسخه‌شناسی دیوان شمس روشن شود تا دانسته آید که پس از یک تصحیح انتقادی دیوان براساس قدیم‌ترین نسخه‌ها، چه مقدار از این‌گونه شعرها در دیوان کبیر باقی می‌ماند. اگر چیزی باقی ماند، آن‌گاه فرصت آن خواهد بود که دربارة آنها بحث و تحقیق شود» (مولوی، 1387،ج1: 45).

از همین رو ابتدا باید تکلیف نسخه‌های معتبر را مشخّص کرد و سپس به بررسی ابیات یونانی پرداخت. براساس مقدّمة استاد فروزانفر بر دیوان کبیر، سه نسخه‌، معتبرتر از دیگر نسخ تشخیص داده شده و در تصحیح به آنها اعتماد کلّی شده است. این نسخ عبارت‌اند از: الف. ‌نسخة متعلّق به کتابخانة اسعد افندی در سلیمانیّة استانبول که از روی نسخه‌های دست اوّل استنساخ شده است. نشانة اختصاری آن «عد» است6 (مولوی، 1363، ج 1: و)؛ ب. نسخه‌ای که اصل آن متعلّق به موزة آثار مولانا در قونیّه است که صحّت آن کم‌نظیر و از روی نسخه‌های دست اوّل استنساخ شده است. نشانة اختصاری آن «قو» است (همان)؛ ج. نسخه‌ای که اصل آن متعلّق به کتابخانة گدک احمد پاشا در شهر افیون قره‌حصار است که در اوایل ماه رمضان 727 ق. استنساخ شده است. نشانة اختصاری آن «قح» است7 (همان: یا).

استاد فروزانفر نسخة قونیّة مورَّخ 770 را به دلیل حجم غزل‌هایش با نشانة اختصاری «فذ» نسخة اساس خود قرار داده، امّا دربارة اعتبار سه نسخة مزبور تردیدی ندارد و در بسیاری موارد به ضبط آنها اعتماد کرده است.

از دیگر کسانی که این سه نسخه را جزو نسخ معتبر غزلیّات به حساب آورده است، محمّدرضا شفیعی کدکنی است. وی در جای جای گزیدة دو جلدی‌ خود این سه نسخه را اصیل‌ترین نسخه‌های غزلیّات معرفی کرده است؛ از جمله در شرح غزلی با مطلع «خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم»، ضمن بیان آنکه این غزل از سلطان ولد است و در چاپ سعید نفیسی از دیوان سلطان ولد هم آمده، می‌گوید: «ضمناً در نسخه‌های قو، قح، عد ـ که اصیل‌ترین نسخه‌های دیوان شمس است ـ این غزل نیامده است» (مولوی،‌ 1387، ج 2: 837).

بر همین اساس است که مراجعه به این نسخ معتبر و بررسی بودن و یا نبودن غزل‌های ملمّع یونانی در این نسخه‌ها، یکی از راه‌های سنجش اعتبار و انتساب آنها به مولوی است.

مجتبی مینوی در مقالة «لزوم اهتمام در چاپ کردن کتاب مولانا به طریق تصحیح انتقادی»، ضمن اشاره به کوشش فروزانفر برای تصحیح دیوان ‌کبیر، می‌گوید که من سه نسخة بسیار معتبر از سه کتابخانة ترکیّه ـ یعنی افیون قره‌حصار، اسعد افندی، قونیّه (قح، عد، قو) برای وی فراهم کردم، امّا فروزانفر در تصحیح خود، نسخه‌ای را که فریدون نافذ برای او فرستاده بود، مبنای کار قرار داد (مینوی، 1381: 92 و 93).

د. نسخة دیگری که به اعتراف بسیاری از فهرست‌ها، یکی از قدیم‌ترین نسخ بی‌تاریخ غزلیّات شمس است، نسخة کتابخانة حاج محمّد آقا نخجوانی است. استاد فروزانفر این نسخه را یک‌چندی در اختیار داشته که فقط در آغاز، نسخة ملکی خود را با آن مقابله کرده است (همان: یب). البتّه نباید از نظر دور داشت که این نسخه فقط مشتملّ بر غزل‌هایی با حرف قافیة «واو، ها، یا» است. در فهرست نسخ کتابخانة گدیک احمد پاشا و ابراهیم پاشا، این نسخه‌ ـ که اکنون در کتابخانة ملّی تبریز نگهداری می‌شود ـ به عنوان یکی از قدیمی‌ترین نسخ غزلیّات معرفی شده است و آن را متعلّق به سدة هفتم دانسته‌اند (صدیق‌بهزادی، 1351: 527 و 530). نشانة اختصاری آن در دیوان مصحَّح مرحوم فروزانفر، «خج» است. درمورد نسخة «خج» ذکر این مطلب حائز اهمّیّت است که نویسندگان پس از تهیّة فهرست غزل‌های نسخة «خج»، فهمیدند که این نسخه شامل 834 غزل است، ولی متأسّفانه در تصحیح استاد فروزانفر، ذیل 397 غزل از غزل‌هایی که در نسخة «خج» آمده، نوشته‌اند: «این غزل را خج ندارد».

بقیّة نسخه‌هایی که در این تحقیق بدان‌ها استناد شده است، نسخه‌هایی هستند که نسبت به نسخه‌هایی که پیش از این ذکر شد، اعتبار کمتری دارند، امّا استاد فروزانفر در تصحیح خود از آنها استفاده کرده است. نسخة فذ (قونیّة 770)، نسخة اساس ایشان بوده است، که حجم زیادی (40380 بیت) دارد (مولوی، 1363: یه) و از جهت تزئینات نیز قابل توجّه است، ولی تعداد غزل‌هایی که در این نسخه به عنوان غزلیّات مولانا آمده است، احتیاج به یک تصحیح انتقادی دارد. نسخة چستربیتی با عنوان اختصاری «چت» نیز جزو نسخ پرحجم غزلیّات شمس است و تعداد ابیات آن را 38124 بیت دانسته‌اند (همان: ی). نسخة قونیّه‌ای که با نشان اختصاری «مق» متمایز شده نیز همانند دو نسخة پیشین است و تعداد ابیات آن 30535 بیت است (همان). نسخة قره‌حصار با علامت اختصاری «قص» هم مانند نسخة «خج» الفبایی است، ولی فقط اشعاری را در بر می‌گیرد که حرف رَوی آنها از «را» تا «ن» است. همان‌طور که در جدول شمارة دو ملاحظه می‌شود،‌ چهار ستون آخر ـ یعنی فذ، چت، مق، قص ـ معمولاً ستاره‌دار هستند، یعنی غزل‌ها در این نسخه‌ها بیشتر دیده شده‌اند.

3-2. بسامد غزل‌های یونانی در نسخ

در بعضی از غزل‌ها، ابیات و ترکیبات یونانی تکرار شده است، که امکان دارد دلایل متعددی داشته باشد:

3-2-1. اوّل آنکه غزل، یکی باشد و سپس با کم و زیاد شدن ابیاتش، در نسخ متعدّد آمده باشد. برای مورد نخست، چهار غزل در دیوان آمده است که بدانها خواهیم پرداخت؛ نخست غزل‌های 2121 و 3202 به همین شکل است. در ادامه، هر دو غزل خواهد آمد و به توضیحات نسخه‌شناسی و تفاوت ضبط آنها در نسخه‌ها اشاره خواهد شد.

* غزل2121:

 

 

 

* غزل3202:

 

 

1 افندس مسین کاغا یومیندن
یتی بیرسس یتی قومسس

هله دل من هله جان من
هله خان من هله مان من
5 هذا سیدی هذا سندی
هذا کنفی هذا عمدی
یا من وجهه ضعف القمر
یا من زارنی وقت السّحر
گر تو بِدوی ور تو بپری
10ورجان ببری ازدست غمش
ایلا کالیمو ایلا شاهیمو
یوذ پسه بنی پوپونی لالی

از لیلی خود مجنون شده‌ام
وز خون جگر پرخون شده‌ام
15گرزآنک مرازین جان​بکشی
دریا شود این دو چشم سرم
یا منبسطا فی تربیتی
ان کنت تری ان تقتلنی
گر خویش تو بر مستی بزنی
20 در حلقة ما بهر دل ما
صد گونه خوشی دیدم زاشی
بر گورم اگر آیی بنگر
آن باغ بود نی نقش ثمر
شب عیش بود نی نقل و سمر

 

کابیکینونین کالی زویمسن
بیمی‌تی‌پاتیس‌بیمی‌تی‌خسس

هله این من هله آن من
هله گنج من هله کان من
هذا سکنی هذا مددی
هذا ازلی هذا ابدی
یا من قده ضعف الشجر
یا من عشقه نور النّظر
زین دلبرجان خود جان نبری
از مرده خری والله بتری
خاراذی دیدش ذتمش انیمو
میذن چاکوسش کالی تو یالی

وز صد مجنون افزون شده‌ام
باری بنگر تا چون شده‌ام
من غرقه شوم در عین خوشی
گر گوش مرا زان سو بکشی
یا مبتشرا فی تهنیتی
یا قاتلنا انت دیتی
هستی تو بر هستی بزنی
شکلی بکنی دستی بزنی
گفتم که لبت، گفتا نچشی
پرعشق بود چشمم ز کشی
وآن گنج بود نی صورت زر
لا تسالنی زان چیز دیگر
 (مولوی، 1363، ج 5: 4 و 5)

 

ـ

ـ

ـ

ـ

1 هذا سیدی، هذا سندی
هذا کنفی، هذا عمدی
یا من وجهه، ضعف القمر
یا من زارنی، وقت السحر
5 گر تو بدوی، ور تو بپری
ور جان ببری از دست غمش
ایلا کلیمو ایلا شاهمو
پوذپسه بنی، پوپونی لالی

از لیلی خود مجنون شده‌ام
10وزخون جگر پرخون شده‌ام
گر زآنک مرا زین جان بکشی
دریا شود این دو چشم سرم
یا منبسطا فی تربیتی
ان کنت تری ان تقتلنی
15 گرخویش تو برمستی بزنی
در حلقه درآ بهر دل ما
صد گونه خوشی دیدم ز کسی
بر گورم اگر آیی بنگر
آن باغ بود بی صورت بر
20 شب عیش بودبی‌نقل​وسمر

 

 

 

 

 

هذا سکنی، هذا مددی
هذا ازلی، هذا ابدی
یا من قده ضعف الشجر
یا من عشقه نور نظری
زین دلبرجان،خود جان نبری
از مرده خری، والله بتری
خراذی دیذیس ذوزمس‌آنیمو
میذن چاکوس کالی تو یالی

وز صد مجنون افزون شده‌ام
باری بنگر تا چون شده‌ام
من غرقه شوم در عین‌خوشی
گر گوش مرا زان سو بکشی
یا مبتشرا فی تهنیتی
یا قاتلنا انت دیتی
هستی تو بر هستی بزنی
شکلی بکنی دستی بزنی
گفتم که لبت، گفتا نچشی
پرعشق بود چشمم ز کشی
وآن گنج بود بی صورت زر
لاتسالنی زان چیز دگر
       (همان، ج 7: 70 و 71)

چنان‌که ملاحظه می‌شود، بیت پنجم غزل 2121، بیت نخست غزل 3202 است و بقیّة ابیات غزل 3202 نیز همان ابیات غزل 2121 است، درحالی‌که در دیوان کبیر استاد فروزانفر به این مسئله اشاره نشده است و این دو غزل با فاصله از همدیگر آمده‌اند. غزل 2121 در دفتر پنجم و غزل 3202 در دفتر هفتم آمده است و این فاصله موجب می‌شود که خواننده متوجّه این مسئله نشود.

بررسی نسخه‌شناسی این دو غزل هم جالب است. در دیوان کبیر فروزانفر و کلّیّات شمس توفیق سبحانی، شاهد خطاهایی هستیم که سهواً رخ داده است. با توجّه به نسخة عکسی «فذ» متوجّه شدیم که غزلی با مطلع «هذا سیدی، هذا سندی» در «فذ» نیست و فقط یک بار این غزل در نسخة عکسی «فذ» آمده است آن‌هم به شکل غزلی 24 بیتی؛ یعنی فقط غزل 2121 در نسخة عکسی «فذ» آمده بود (مولوی، 1386: 551)، درحالی‌که فروزانفر هر دو غزل را به نسخة «فذ» ارجاع داده و در زیرنویس دیوان کبیر چنین آورده که هر دو غزل به همین شکل و دو بار در «فذ» آمده است.

توفیق سبحانی نیز در نسخة چاپی خود از کلّیّات شمس به‌جای پیروی کردن از نسخة خطّی، خود را ملزم به پیروی از چاپ فروزانفر دانسته است، امّا در واقع نه از نسخة اساسش پیروی کرده است نه از فروزانفر. وی در زیرنویس چنین آورده است: «به پیروی از استاد فروزانفر از بیت "از لیلی خود مجنون شده‌ام" [یعنی بیت سیزده غزل 2121] را در غزلی جداگانه آوردم» (مولوی، 1389، ج 2: 1298 و 1299)، درحالی‌که فروزانفر غزلی با مطلع «از لیلی خود مجنون شده‌ام» ندارد و در چاپ توفیق سبحانی هم غزلی با مطلع «هذا سیدی، هذا سندی» دیده نمی‌شود؛ زیرا نسخة خطّی «فذ» فقط غزل 24 بیتی را دارد.

دومین نمونه، غزل 3109 و 3191 است:


* غزل 3191:        

 

 

 

* غزل 3109:

 

 

1 کالی تیشی آینو سوای افندی چلبی
گه سیه‌پوش و عصایی که منم کالویروس
چون عرب گردی بگویی فاعلاتن فاعلات
علّت اولی نمودی خویش را با فلسفی
5 گر چنینی، گر چنانی، جان مایی جان جان
ارتمی اغاپسوذی کایکا پرا ترا
یا نه اینی و نه آنی، صورت عشقی و بس
چون غم دل می‌خورم، ‌یا رحم بر دل می‌برم
دل همی‌گوید برو من از کجا؟ تو از کجا؟
10 پوست‌ها را رنگ‌ها و مغزها را ذوق‌ها
کالی میراسس نزیتن بوستن کالاستن
اسکلیفس چلبی انبا اپیسو ایله ذو

من خمش کردم، فسونم، بی‌زبان تعلیم ده
شمس تبریزی! برآ چون آفتاب از شرق جان

 

... می‌طلبی
... عربی
... تختبی
... یا ربی
... شیرین‌لبی
... یا نبی
... موکبی؟
... تاب و تبی؟
... قالبی
... هم‌مذهبی؟
... شبی
... ‌مشربی
... مغربی
... معجبی

 

1 کالی تیشی آینو سوای افندی چلبی
گه سیه‌پوش و عصایی که منم کالویروس
ـ

ـ

گر چنینی، گر چنانی، جان مایی جان جان
ارتمی اغاپسوذی کایکا پرا ترا
ـ

5 چون غم دل می‌خورم، ‌یا رحم بر دل می‌برم
دل همی‌گوید برو من از کجا؟ تو از کجا؟
پوست‌ها را رنگ‌ها و مغزها را ذوق‌ها
کالی میراسس نزیتن بوستن کالاستن
اسکلیفس چلبی انبا اپیسو ایله ذو

10 من خمش کردم، فسونم، بی‌زبان تعلیم ده
ـ

 

... می‌طلبی
... عربی

 

... شیرین‌لبی
... یا نبی

... تاب و تبی؟
... قالبی
... هم‌مذهبی؟
... شبی
... ‌مشربی
... مغربی
  

(همان: 2)

(مولوی، 1363، ج 7: 62)

در جدول بالا، برای رعایت اختصار، فقط قوافی مصرع‌های دوم ذکر شده است. چنان‌که ملاحظه می‌شود، غزل 3109، بیت 3 و 4 و 7 و 14 غزل 3191 را ندارد و مصراع اوّل بیت 5 غزل 3191 با مصرع اوّل بیت 3 غزل 3109 متفاوت است. غزل 3109 در صفحة 2 جلد هفت به تصحیح استاد فروزانفر آمده است و غزل 3191 در همان جلد، ولی در صفحة 62 آمده‌، امّا به شباهت این دو غزل اشاره‌ای نشده است. از جهت نسخه‌شناسی، غزل 14 بیتی 3191 را نسخة معتبر «عد» و «خج» تأیید می‌کند و این غزل در نسخ دیگری چون «فذ»، «چت»، «مق»، «قص» نیز آمده است.

از توضیحات مزبور می‌توان نتیجه گرفت که این هر دو غزل در واقع یکی هستند و در نسخ متفاوت، ابیات آنها کم و زیاد شده است و بهتر بود مصحّح محترم، آنها را به عنوان دو غزل جداگانه نمی‌آورد، بلکه در پانویس به اختلاف بیت‌های آن اشاره می‌کرد.

نکتة جالب در این دو غزل ذکر‍‌ «شیرین» و «مشرقی و مغربی» در ابیات پایانی است که یادآور تخلّص شاعر عارف قرن نهم و دهم «ملّا محمّد شیرین مغربی تبریزی» است؛ البتّه در دیوان او این ابیات یافت نشد.

دلیل آوردن این چهار غزل ذیل عنوان بسامد غزل‌های یونانی در نسخ، این است که درمورد تعداد ابیات یونانی اشتباه نکنیم و بدانیم که این چهار غزل ـ که در چهار جای دیوان با چهار شمارة متفاوت آمده است ـ در واقع دو غزل بیشتر نیست و ابیات یونانی آنها هم مشترک و یکسان است.

3-2-2. نکتة دوم در تکرار غزل‌های یا ابیات این است که معنای غزل چنین اقتضا کرده که یک عبارت واحد چندین بار بیاید. نمونه‌های این مورد فراوان است که در جدول دیده می‌شود؛ برای مثال ترکیب «ایم هو کی» به معنی «کجایی» هم در غزل 2662 و هم در غزل 3197 آمده است. همچنین کلمة «کالویروس» به معنی «کشیش» در غزل‌های 1207 و 3191 و 3109 آمده است؛ یا عبارت «آغا پوسی» به معنی «دوستت دارم» در غزل‌های 2264 و 2542 و 3109 دیده می‌شود.

3-3-3. سوم آنکه گاه شاهد اختلاف نسخ در بیت یونانی هستیم؛ یعنی ابیات فارسی غزل را نسخ تأیید می‌کنند، امّا درمورد بیت یونانی در نسخ، شاهد اختلاف ‌هستیم؛ برای نمونه به غزل 1432 توجّه کنید:

 

تو خود دانی که من بی‌تو عدم ‌باشم، عدم باشم
... یقول العشق یا صاحی تساکر واغتنم راحی
شکرنا نعمة المولی و مولانا به اولی
افندی کالی میراسوذ لزمونو تا کالاسو
یزک ای یار روحانی ورر عیسی بکی جانی
خمش باشم ترش باشم به قاصد تا بگوید او

 

عدم‌ خود قابل هست ‌است ازآن هم نیز کم باشم
... فاشبعناک یا طاوی و داویناک یا اخشم
فهذا العیش لا یفنی و هذا الکأس لا یهشم
اذی نازس کنا خارس که تا من محتشم باشم
سنک أول ایلکل قانی اگر من متّهم باشم
خمش چونی؟  ترش چونی؟ ترا چون من صنم باشم

این غزل، هم بیت ترکی دارد، هم یونانی، هم عربی. از جهت نسخه‌شناسی، این غزل در نسخ «قو»، «چت»، «فذ»، «مق»، «قص» آمده است، امّا بیت یونانی را «چت» و «قص» ندارد و بیت ترکی را «چت» و «قص» و «مق». با این حال، نسخة «قو» تمام این ابیات را دارد و گویی فقط از جهت بیت ترکی و یونانی در بین نسخ اختلاف وجود دارد (مولوی، 1363، ج 3: 202 و 203). در جدول شمارة 2، بسامد تکرار غزل‌های یونانی در نسخ مذکور بررسی شده است:


ردیف

غزل

شماره‌

تعداد ابیات

تعداد ابیات یونانی

تعداد لغات یونانی

زبان‌ اشعار

قو

قح

عد

خج8

فذ

چت

مق

قص

1

تو خود دانی که من بی تو عدم باشم عدم باشم9

1432

14

1

1بیت

فا/عر/تر/یو10

*

 

 

 

*

*11

*12

*13

2

افندس مسین کاغا یومیندن

2121

24

4

4بیت

فا/عر/تر/یو

 

 

 

 

*

*

 

*

3

هذا سیدی، هذا سندی14

3202

20

2

2بیت

فا/عر/تر/یو

 

 

 

 

*

*

 

 

4

بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه‌رو

2264

18

4 مصرع

4 مصرع

فا/عر/تر/یو

 

 

 

*

*

*

*

*

5

افند کلیمیرا از زحمت ما چونی

2608

14

ــ

2 کلمه

فا/یو

 

 

 

*

*

*

*

*

6

به بخت و طالع ما ای افندی

2682

10

ــ

5 کلمه

فا/یو

 

 

 

*

*

*

*

*

7

چند دویدم سوی افندی

3033

10

ـــ

1 کلمه

فا/یو

 

 

 

*

*

*

*

*

8

بتاب ای ماه بر یارم بگو یارا اغا پوسی

2542

13

ــ

3 کلمه

فا/یو

*

 

 

*

*

 

*

*

9

کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی

3109

10

ــ

4 مصرع

فا/یو

 

 

 

*

*

*

*

*

10

کالی تیشی آینوسوای افندی چلبی15

3191

14

ــ

4 مصرع

فا/یو

 

 

*

*

*

*

*

*

11

ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم

1455

15

ــ

13 کلمه

فا/عر/یو

 

 

 

 

*

*

*

*

12

سیدی ایم هو کی، خذیدی ایم هو کی

3197

6

ـــ

3 کلمه

فا/عر/یو

 

 

 

*

*

*

*

*

13

دلا رو رو همان خون شو که بودی

2662

10

ـــ

3 کلمه

فا/یو

 

 

 

*

*

*

*

*

14

نیم‌شب از عشق تا دانی چه می‌گوید خروس

1207

7

ـــ

7 کلمه

فا/یو

 

 

 

 

 

 

 

*

جدول شمارة 2. بسامد تکرار غزل‌های حاوی عبارات یونانی در نسخ

چنان که ملاحظه می‌شود، بسامد غزل‌هایی که در نسخة «خج» قرار دارد، قابل توجّه و بیشتر از نسخ دیگر است. در اینجا این پرسش پیش می‌آید که چطور از چهارده غزل ملمّع یونانی، نُه غزل در «خج» آمده، ولی از میان 24 ملمّع ترکی موجود در دیوان کبیر، فقط سه غزل آن در «خج» آمده است (نویسندگان در مقاله‌ای با عنوان «غزل‌های ترکی دیوان کبیر» به طور مفصّل دربارة بسامد و نسخه‌شناسی غز‌ل‌های ترکی بحث کرده‌اند). از میان چهارده غزل ملمّع یونانی، حرف رَوی ده غزل، «ه»، «واو»، «یا» است. شاید علّت این مسئله، وجود کلمات یونانی در قافیه و ردیف باشد که در بحث سبک‌شناسی، غزل‌ها را از این جنبه بیشتر بررسی خواهیم کرد. از میان چهارده غزل یونانی، یازده غزل در نسخ معتبر وجود دارد که در جدول شمارة سه بدانها پرداخته‌ایم. همان‌گونه که در این جدول دیده می‌شود، بسامد غزل‌های یونانی نسخة «خج» قابل تأمّل است. پس از بررسی نسخه‌های «عد» و «قو» و «قح» دریافتیم که این سه نسخة معتبر، در واقع گزیده‌‌ای از کلّیّات شمس مولانا هستند و در مقاله‌ای جداگانه به ذکر دلایل گزیده بودن این سه نسخه خواهیم پرداخت.

در جدول بالا، ستونی به زبان این غزل‌ها اختصاص دارد. در این قسمت، همان‌گونه که مشاهده شد، از چهارده غزل، چهار غزل، ملمّعِ فارسی، ترکی، عربی، یونانی است و دو غزل، ملمّعِ فارسی، عربی، یونانی است. این مطلب در زبان مولانا قابل توجّه است.

در ذیل پنج غزل‌ شمارة 2608، 2682، 3109، 3191، 3197 ـ که در نسخة «خج» آمده ـ در دیوان کبیر مصحَّح استاد فروزانفر نوشته شده است: «خج: ندارد» (؟!).

ردیف

نسخه

شمارة غزل (براساس دیوان مصحَّح فروزانفر)

1

قو (قونیّه)

1432

2542

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

2

قح (قره‌حصار)

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

3

عد (اسعدافندی)

3191

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

ـ

4

خج (نخجوانی)

2264

3033

2542

2662

2608

2682

3109

3191

3197

جدول شمارة 3. بسامد غزل‌های موجود در نسخ معتبر

4. بررسی سبکی

4-1. قافیه و ردیف در غزلیّات یونانی: ردیف و قافیه در دیوان شمس کاربرد ویژه‌ای دارد. شفیعی کدکنی در موسیقی شعر، فصول متعدّدی را به این بحث اختصاص داده‌ است. آنچه در ملمّع‌های یونانی توجّه ما را به خود جلب می‌کند، استفادة فراوان واژه‌های یونانی در ردیف و قافیه است، تاجایی‌که به نظر می‌رسد بسامد چشمگیر این‌گونه کاربرد، از مشخّصه‌های سبکی مولوی است و گویی قصدی در به کار بردن واژه‌‌های یونانی در جایگاه ردیف و قافیه دارد. از چهارده ملمّع یونانی، پنج غزل در دیوان آمده که تمام کلمات قافیه و یا ردیف آنها یونانی است. برای‌ روشن شدن مطلب، نمونه‌هایی از هر کدام را برخواهیم شمرد.

4-1-1. استفاده از کلمات یونانی در قافیه: همان‌طور که در غزل 1207 دیده می‌شود، تمام واژه‌های قافیه، یونانی است؛ البتّه از جهت نسخه‌شناسی، این نکته تأمّل‌برانگیز است، به‌ویژه که این غزل فقط در نسخة «قص» آمده است (مولوی، 1363، ج 3: 78). کاربرد قافیة یونانی در کلّ ابیات غزل جالب است و به نظر می‌آید که شاعر تعمّدی در این کار داشته است:

1نیم‌شب از عشق تا دانی چه می‌گوید خروس
2 پرّها بر هم زند یعنی دریغا خواجه‌ام
3در خروشست آن خروس و تو همی در خواب خوش
4 آن خروسی که تو را دعوت کند سوی خدا
5 من غلام آن خروسم کاو چنین پندی دهد
6 گَرد کفش خاک پای مصطفی را سرمه ساز
7 رو شریعت را گزین و امر حقّ را پاس دار

 

خیز شب را زنده دار و روز روشن نستکوس
روزگار نازنین را می‌دهد بر آنموس
نام او را طیر خوانی نام خود را اثربوس
او به صورت مرغ باشد در حقیقت انگلوس
خاک پای او بهْ آید از سر واسیلیوس
تا نباشی روز حشر از جملة کالویروس
گر عرب باشی وگر ترک و وگر سراکنوس

معانی عبارات یونانی: «1. نستکوس: روزه (و معنی مصراع: خیز شب را زنده و روز روشن را روزه دار)؛ 2. آنموس: باد؛ 3. اثربوس: آدمی، انسان؛ 4. انگلوس: فرشته؛ 5. واسیلیوس: شاه؛ 6. کالویروس: کشیش؛ 7. سراکنوس: نامی است که یونیان و رومیان به عرب‌های چادرنشین بادیة الشّام و کویرهای آن سامان ـ که به مرزهای امپراتوری روم شرقی حمله می‌بردند ـ داده بودند» (ماهیار نوّابی، 1369: 689).

4-1-2. استفاده از کلمات یونانی به عنوان ردیف: کاربرد ردیف‌های یونانی در غزل‌های 3197 و 2682 و 3033 و 2542 هم دیده می‌شود. ردیف‌ها گاه یک کلمه‌ای است مثل غزل‌های 2682 و 3033 (افندی)، و گاه جمله است مثل ردیف غزل 2542 (آغا پوسی) و ردیف غزل 3197 (ایم هو کی). اینک نمونه‌هایی از این کاربرد را بررسی خواهیم کرد.

تذکر این نکته در غزل 3197 لازم است که در نسخ معتبری چون «قو»، «قح»، «عد» این غزل وجود ندارد (مولوی، 1363، ج 7: 65). این غزل، ملمّعی فارسی، عربی، ترکی است:

سیّدی ایم هو کی، خذ یدی ایم هو کی
من ردا اکرامکم، نرتدی ایم هو کی
خوش بود از جام تو، بیخودی ایم هو کی
همچو مه در شهرها، شاهدی ایم هو کی
حاضر و آواره را، مسندی ایم هو کی
برد عشقت از دلم، زاهدی ایم هو کی

 

ارنی وجهک ساعه، نقتدی ایم هو کی
فی سناسیمائکم نهتدی، ایم هو کی
در صبوح از نقل تو، نغتدی ایم هو کی
از همه بیندت، مقتدی ایم هو کی
کعبه‌وار آفاق را، مسجدی ایم هو کی
اسکتوا ذاک الخیال، قایدی ایم هو کی

 

نمونة دوم، غزل 3033 است که در «خج»، «فذ»، «چت»، «مق»، «قص» آمده (مولوی، 1363، ج 6: 251) و ردیفش، افندی است و لفظ افندی از کلمات پرکاربرد در زبان مولاناست:

چند دویدم سوی افندی
در شب تاری ره متواری
شادی جان‌ها ذوق دهان‌ها
صحن گلستان عشرت مستان
عیش معظّم جام دمادم

 

شکر که دیدم روی افندی
رهبر ما شد بوی افندی
اصل مکان‌ها کوی افندی
آب حیات و جوی افندی
بزم دو عالم طوی افندی

نمونة سوم که ردیف یونانی دارد، غزل 2542 است که در نسخ «قو»، «خج»، «فذ»، «مق»، «قص» وجود دارد (مولوی، 1363، ج 7: 260). ردیف این غزل نیز جملة «اغا پوسی» است و در میان ابیات، گاه کلمات یونانی دیگری هم دیده می‌شود. جالب اینجاست که تخلّص مولانا (خموش) به یونانی آمده و به‌جای آن واژة «افیغومی» گذاشته شده است:

بتاب ای ماه بر یارم بگو یارا اغا پوسی
گرین جایی گرآن جایی وگر آیی وگر نایی
ملامت نشنوم هرگز نگردم در طلب عاجز
... دلارامِ خوشِ روشن ستیزه می‌کند با من
... منم نادان تویی دانا تو باقی را بگو جانا

 

بزن ای باد بر زلفش که ای زیبا اغا پوسی
همه قندی و حلوایی زهی حلوا اغا پوسی
نباشد عشق بازیچه بیا حقّا اغا پوسی
بیار ای اشک و بر وی زن بگو ایلا اغا پوسی
به گویایی افیغومی به ناگویا اغا پوسی

4-2. تداعی معانی: بحث تداعی معانی در زبان مولانا بحث درازدامنی است که در اینجا اشاره‌وار از آن خواهیم گذشت. در مثنوی و دیوان شمس این شگرد بسیار پرکاربرد است. در میان غزل‌های ملمّع یونانی، غزل 2662 از این جهت تأمّل‌برانگیز است. این غزل در نسخ «خج»، «فذ»، «چت»، «مق»، «قص» آمده است (مولوی، 1363، ج 6: 30). اینک با توجّه به متن غزل، این بحث را پی می‌گیریم:

دلا رو رو همان خون شو که بودی
درین خاکستر هستی چو غلطی
درین چون شد چگونه چند مانی
نه گاوی که کشی بیگار گردون
درین کاهش چو بیماران دقّی
زبون طبّ افلاطون چه باشی
ایم هو کی اسیرانه چه باشی
اگر رویین‌تنی جسم آفت توست
همان اقبال و دولت بین که دیدی
رها کن نظم کردن دُرّها را

 

بدان صحرا و هامون شو که بودی
در آتشدان و کانون شو که بودی
بدان تصریف بی‌چون شو که بودی
بران بالای گردون شو که بودی
به عمر روزافزون شو که بودی
فلاطون شو فلاطون شو که بودی
همان سلطان و بارون شو که بودی
همان جان فریدون شو که بودی
همان بخت همایون شو که بودی
به دریا درّ مکنون شو که بودی

لفظ «ایم هو کی» نه‌تنها در این غزل، که در غزل 3197 هم آمده، که در آن غزل ردیف است.علاوه بر این، کلمة یونانی «بارون» (Baron) در بیت هفتم جالب است که کلمه‌ای فرانسوی و از عنوان‌های اشراف زمین‌دار و نجبای اروپاست (مولوی، 1389: ج1، 995)، امّا در لغت‌نامة دهخدا، ذیل همین کلمه آمده است: «نام فیلسوفى از یونان قدیم»16. آنچه در این غزل تأمّل‌برانگیز است، آوردن نام فیلسوفان و حکمای یونانی است. کلمة «افلاطون»17 نیز در این غزل سه بار تکرار شده و سپس لفظ «بارون» آمده است. کنار هم قرار گرفتن نام این فیلسوفان و حکمای یونانی و استفاده از واژه‌های یونانی، موجب انسجام ساختار عمودی غزل شده است. علاوه بر این، جمع شدن این دو نام در کنار هم، خود به خود این کلام مولوی‌پژوهان را به خاطر خواننده می‌اندازد که مولانا زبان یونانی را تا آن اندازه می‌دانسته که کتاب‌های حکمایی چون افلاطون را با زبان یونانی بخواند و با توجّه به بحث تداعی معانی، گویی نام این بزرگان یونانی موجب شده است که زبان آنها هم در این غزل به طور اتّفاقی به ذهن شاعر خطور کند و بر زبانش لغات یونانی هم جاری شود.

نتیجه‌‌‌گیری

در زمینة اشعار یونانی مولوی، تحقیقات زیادی انجام نشده است و متأسّفانه پیش از ما فارسی‌زبان‌ها، اروپاییان در این مسیر پیش‌گام بوده‌اند.

در این مقاله سعی نگارندگان بر آن بود که از جهت نسخه‌شناسی و سبک‌شناسی، این غزل‌ها را بررسی کنند. همان‌طور که گفته شد، هنوز نسخة کاملاً معتبری از دیوان کبیر به دست نیامده است، امّا با توجّه به همین نسخه‌ها و با تأکید بر چهار نسخة «معتبر تشخیص داده‌شده»، به این نتیجه رسیدیم که در نسخ کهن، ابیات یونانی هم وجود دارد. از چهارده غزل ملمّع یونانی، یازده غزل را نسخ معتبر تأیید می‌کند. این تعداد مؤیّد این مطلب است که مولانا تا حدّی ـ هرچند ناچیز ـ یونانی می‌دانسته و با فیلسوفان یونانی آشنایی داشته است.

ذکر این نکته مفید می‌نماید که نُه غزل از غزل‌های ملمّع یونانی در نسخة نخجوانی آمده است. شاید یکی از علّت‌های آن این باشد که غزل‌های مذکور، ردیف و قافیة یونانی دارند و کلمات یونانی به‌کاررفته در قافیه، بیشتر به سه حرف «ه»، «و»، «ی» ختم می‌شود و نسخة نخجوانی هم فقط همین سه حرف رَوی را دارد.

یونانی‌دانی مولوی نه‌تنها او را از ایرانیان و فارسی‌زبانان دور نخواهد کرد، بلکه برای او فضلی به شمار می‌رود و به‌هیچ‌وجه این مقدار ابیات ملمّع یونانی، حجاب و روپوشی بر ابیات فارسی او نخواهد شد؛ بلکه شخصیّت و دانش و هنر وی را بر خوانندگان بیش از پیش آشکار می‌کند. مولانا از زبان‌دانی خود به طرز زیبا و شاعرانه‌ای بهره می‌گیرد و همان‌طور که بحث تداعی معانی در مثنوی مطرح است، ‌در این مورد نیز می‌تواند مصداق داشته باشد، آنجا که مولوی در غزلی با آوردن نام فیلسوفان یونانی، ‌زبان آنها را به خاطر می‌آورد و به زبان آنها شروع به سرودن می‌کند و یا در قالب ترک زیبارو می‌رود و از زبان او و به زبان او شعر می‌سراید.

پی‌نوشت

[1]. فُرن: تابة سفالین که در وى نان پزند؛ جایى که در آن نان پزند و این جز تنور است.

2. پیلون: نوعى از حریر لطیف که از آن اقمشة نفیس کنند.

3. فرجی: نوعى از قباى بى‌بند گشاد که بیشتر بر فراز جامه پوشند.

4. پیگمالیون: یکی از شهریاران ناحیة قبرس، مجسّمه‌ای از گالاتیا، یکی از پریان دریایی، از مرمر ساخت و سرانجام خود شیفتة آن ساختة خویش شد و از آفرودیته، الهة عشق و زیبایی و باروری، به دعا خواست که همسری همانند آن تندیس بدو دهد و دعای او اجابت شد و آن تندیس به زنی بدل گردید و با او ازدواج کرد. گویا چنین اندیشه‌ای که آدمی عاشق مصنوع خویش شود و بندگی مصنوع خویش را به دل و جان بپذیرد، در ایران رواج داشته و این نکته از یکی از ابیات ابوبکر خوارزمی (فو. 383 ق.) به روشنی استنباط می‌شود:

فَانّ الدُمی استعبدن من نحت الدمی

 

و لا تعجبا أن یملک العبد ربَّه

(مولوی، 1387: ج2، 760)

5. نگارندگان پیش از این در مقاله‌ای با عنوان «لزوم تصحیح دوبارة غزلیّات شمس» دلایل متعدّدی را برای لزوم بازبینی و تصحیح مجدّد دیوان مصحَّح استاد فروزانفر برشمرده‌اند.

6. ما به منظور رعایت اختصار و ایجاز در مقاله، همه‌جا از نشانه‌های اختصاری نسخ بهره جستیم. رمزها عبارت‌اند از: اسعد افندی: «عد»؛ قره‌حصار: «قح»؛ قونیّه: «قو»؛ قونیّة 770: «فذ»؛ نخجوانی: «خج»؛ چستربیتی: «چت»؛ قره‌حصار پرحجم: «قص»؛ قونیّه: «مق».

7. در باب نظرهای گوناگونی که دربارة این نسخه‌ها وجود دارد، رجوع کنید به مقالة «لزوم تصحیح دوبارة غزلیّات شمس».

8. نسخة نخجوانی فقط سه قافیه دارد: ه، و، ی.

9. بیت یونانی این غزل را چت و قص هم ندارند.

10. «فا» معادل فارسی، «عر» معادل عربی، «تر» معادل ترکی، «یو» معادل یونانی است.

11. بیت یونانی و ترکی را چت ندارد.

12. بیت ترکی را مق ندارد.

13. بیت یونانی و ترکی را قص ندارد.

14. این شعر، قسمتی از شعر 2121 است. در واقع مطلعش بیت پنج غزل 2121 است، امّا در زیرنویس استاد فروزانفر بدان اشاره نشده است.

15. این غزل پنج بیت بیشتر از غزل 3109 دارد، امّا بقیّة ابیات مشترک است. این غزل 3191 را «عد» دارد، امّا غزل 3109 را «عد» ندارد. بیت‌های یونانی در هر دو مشترک است.

16. نام «بارون» در تاریخ الحکماء نیامده است، امّا ذیل «برانیوس» نوشته شده: «فیلسوفی است رومی و در دقّت خود معروف و مشهور. شرح بعضی از کتب ارسطوطالیس به او منسوب است و مترجمین او را در جملة شُرّاح کتب او شمرده‌اند» (قفطی، 1371: 126).

17. در تاریخ الحکماء آمده است: «افلاطون (Platon) الملقّب به صاحب الکیّ، می‌گویند از جملة استادان جالینوس، یکی اوست و او را تصانیف است». یکی از تصانیف او را کتاب الکیّ دانسته‌اند (قفطی، 1971: 101).

مراجع

قرآن کریم (1389)، ترجمة محمّدمهدی فولادوند، ‌قم، اسوه.

افلاکی، احمد بن اخی ناطور (1385)، مناقب العارفین (2 جلد)، به کوشش تحسین یازیجی، تهران، دنیای کتاب.

دلبری‌پور، اصغر (1372)، «ملمّعات یونانی ـ فارسی مولانا»، نامة فرهنگ، شمارة 10 و 11.

دهخدا، علی‌اکبر (1373)، لغت‌نامه (15 جلد)، تهران، دانشگاه تهران.

رادفر، ابوالقاسم (1387)، «پژوهشی تطبیقی در وجوه مشترک فرهنگ و ادبیّات فارسی و یونانی»، مطالعات ادبیّات تطبیقی، شمارة 5.

ریاحی، محمّدامین (1350)، نفوذ زبان و ادبیّات فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، امیرکبیر.

شفیعی کدکنی، محمّدرضا (1387)، غزلیّات شمس(2 جلد)، مقدّمه و گزینش و تفسیر محمّدرضا شفیعی کدکنی، تهران، سخن.

عادل، محمّدرضا (1375)،  فرهنگ عبارت‌های عربی در شعر فارسی (تا جامی)، 2 جلد، تهران، امیرکبیر.

گولپینارلی، عبدالباقی (1375)، مولانا جلال‌الدّین، دگانی، فلسفه، آثار و گزیده‌ای از آنها، ترجمه و توضیحات دکتر توفیق سبحانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

لوئیس، فرانکلین (1385)، مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، ترجمة حسن لاهوتی، تهران، نامک.

ماهیار نوّابی، یحیی (1369)، «غزلی از مولانا با قافیة یونانی»، مجلّة آینده، سال شانزدهم، شمارة 9-12.

مولوی، جلال‌‌الدّین محمّد (1363)، کلّیّات شمس یا دیوان کبیر (10 جلد)، با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزّمان فروزانفر، تهران، امیرکبیر.

ــــــــــــــــــــــــ (1389)، دیوان کبیر، کلّیّات شمس تبریزی (نسخة قونیّه)، 2 جلد، تصحیح توفیق سبحانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.

ــــــــــــــــــــــــ (1386)،دیوان کبیر، کلّیّات شمس تبریزی، (نسخة عکسی قونیّه)، 2 جلد، تهران، مؤسّسة پژوهشی حکمت و فلسفة ایران.

ــــــــــــــــــــــــ (1387)، غزلیّات شمس تبریز (2 جلد)، مقدّمه و گزینش و تفسیر محمّدرضا شفیعی کدکنی. تهران، سخن.

ــــــــــــــــــــــــ ، غزلیّات شمس، فیلم 46، دانشگاه تهران، اصل نسخه: موزة قونیّه.

ــــــــــــــــــــــــ ، غزلیّات شمس، عکس 381، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، اصل نسخه: کتابخانة اسعد افندی.



:: موضوعات مرتبط: اشعار یونانی در دیوان کبیر مولوی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2300
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 27 شهريور 1394 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد